عشق یا هوس
به دنبال عشق گشتم پیدایش نکردم
در صحرا تنها مانده بودم
همه جا را گشتم فقط سراب بود
دیگر رمقی برایم نمانده بود
نا امید بر دل صحرا نشستم
سر را بر روی خاک نهادم
صدای گام برداشتن کسی می امد
انگار که صاحب صحرای عشق بود
کمکی از او طلبیدم
کلید دری را داد
در بزرگی روبه رویم پدیدار شد
در را باز کردم
پای در زمین گذاشتم که کمی سرد بود
پشت سر را نگاه کردم دیگر دری نبود
بعد از کمی راه رفتن تازه فهمیدم
پای در زمین هوس گذاشتم
هوس مرا به دنبال خود کشیده بود
تازه فهمیدم که عشقی نبوده
بلکه هوس بوده
مرتضی هستم.مهاجر افغان در ایران.ساکن مشهد.