فکر فکر همیشه در حال فکر کردن هستش جوش هر چیزی را که بکنی میزنه که چرا این کار را زودتر یا دیرتر انجام نداده.

هر چقدر که می گم اروم باش میگه نمی تونم دستم خودم نیست عادت کردم.

گفتم ولش کن بگذار بره میگه تنهاست دلم نمیاد شاید اتفاقی رخ بده که بدتر از همه میشه.

گفتم بگذار تنها باشه تا دوربرش چیزی یاد بگیره میگه هنوز کوچیکه.

بابا برای خودش کسی شده جلوی چشمهای تو هنوز کوچیکه چرا باور نداری که می تونه کارش را به خوبی انجام بده.

گفت باید یکی کنارش باشه.

گفتم ادامه داره گفت دیگه ننویس که بقیه در حال خواندن هستن.

پس منم هم ننوشتم تا شما خواننده فکرتان درگیر نشود بقیه داستان را خودتان ......

فکر نکنید که سر کاری بوده همش فکر خودتان بوده که چرا از اول خواندید که اخرش همچی نباشه...